بی نقاب

با حرفای اخوی گرامی ، 

یهو به خودمـ اومدمـ

دیدمـ یهو شبیه مامان شدمـ ...

چه ترسناکه این منی که من نیست

این منی که حتی متوجه همـ نبوده🤦🏻‍♀️


# دارک # برادر جان # مامان
+  |  چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۳ | بهـ وقتِ  9:39 PM  |   | 

ماشین ها 2

 

یه جایی توی انیمیشن هست

که [ ماتر ] به (هالی شیفت ول) میگه:

 دوست ندارمـ فرورفتگی های

روی بدنه مـ ُ تعمیر کنمـ ، 

اینا یادگاریه ...!

 

 

+ حالا این شده حکایت ما ، منمـ حتی اگر جای بخیه ها نره ، بازمـ از این خط روی شکممـ خوشمـ میاد ؛ یادگاریه :)

++ و چقدر خوبه که مامانمـ یه یادگاری پر رنگ از من و رهامـ همیشه با خودش داره ، تولدش مبارکمون :) 🥳


# مامان # تولدانه
ادامه های رمز دارِ من :)
+  |  دوشنبه ۷ تیر ۱۴۰۰ | بهـ وقتِ  8:41 PM  |   | 

این داستان: جوجه های بابا و خشمـ مامان

 

با یه حالت عصبی میگه : 

شما علاوه بر این که عمه تون ُ لوس میکنید 

باباتونمـ لوس میکنید :))

 

 

+ بابا رفته بدون توجه به مامان ، دو تا جوجه بلبل خرمایی خریده (بلبل خرمایی پیرمون مدتیست که درگذشته 🥺 و انگار اینا قراره جایگزین باشن)  مامان قسمـ خورده بود که بهشون دست نمیزنه ، این بیچاره ها کوچیکن و نمیتونمـ خودشون غذا بخورن ، باید غذا رو با انگشت ریخت داخل نوکشون که به اندازه غار بازش میکنن :)) خلاصه که من و رهامـ هی دلمون میسوزه براشون و بهشون غذا میدیمـ  :)) [مامانمـ از اونجایی که قسمـ خورده هیچ توجهی بهشون نداره]


# مامان
ادامه های رمز دارِ من :)
+  |  پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۰ | بهـ وقتِ  2:17 PM  |   | 

کار ِ خودمـ ُ کردمـ :|

 

یه مقدار تنقلات گذاشته روی اپن ، 

با بغض میگه : دیگه من نیستمـ ...

هی بهت بگمـ بخور 

خودت حواست باشه


# مامان
ادامه های رمز دارِ من :)
+  |  پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۹ | بهـ وقتِ  6:59 PM  |  

شرح حال گفتنمـ با تو خوش است بلاگفا جان من

 

آبی نویسی هایمـ ،

برای آینده ...


# شرح حال نویسی ها # مامان
ادامه های رمز دارِ من :)
+  |  جمعه ۳ مرداد ۱۳۹۹ | بهـ وقتِ  11:47 PM  |   | 

معتقده داشتن تیکه کلامـ اصلا خوب نیست :| 

 

 

دفعه اولی نیست که به حرف زدنمـ گیر میده :/

الان گیر داده تکیه کلامت شده عزیزِ من :| 

 


# مامان
+  |  شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹ | بهـ وقتِ  9:9 PM  |   | 

فردا بیدار میشمـ و میبینمـ همه چیز درست شده

 

 

اون روزی که مامان گفت:

یادت باشه ، خودتی و خودت 

باید یاد بگیری واسه خودت زندگی کنی  ...

انگار آب سرد ریختن رومـ .

 

 


# ادامه بمونه واسه خودمـ # مامان
ادامه های رمز دارِ من :)
+  |  سه شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۹ | بهـ وقتِ  2:10 AM  |  

ادامه مطلبی که دوست دارمـ خونده شه :))

 

 

همیشه همون آرزویی رو برآورده کن که به خیر و صلاحمونه 

 


# خدایا شُکرت # مامان
ادامه های رمز دارِ من :)
+  |  دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۸ | بهـ وقتِ  12:47 AM  |   | 

یعنی منمـ ازین مامان دوست داشتنیا میشمـ ؟!

 

یعنی من هر وقت رفتمـ خونه مامان اینا 

میخواسته کل خونه رو بار کنه بده من ببرمـ :))

وقتیمـ که اونجامـ ،  باید تمامـ ِ خوردنی های مورد علاقه منو بیاره ، 

کلا مثل مهمون باهامـ برخورد میکنه 

انگار میخواد تمامـ نبودنامـ ُ یه جا جبران کنه

 

 

+ بچه ها من الان فهمیدمـ بلاگفا جدیدا کامنت های طولانی من ُ میخوره :| چرا واقعا؟ شمامـ ازین مشکلا داشتید؟!


# شرح حال نویسی ها # مامان
ادامه های رمز دارِ من :)
+  |  سه شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸ | بهـ وقتِ  11:43 PM  |   |