به خودمـ اومدمـ دیدمـ سفت لای پتو پیچیدمش و منتظرمـ تا همسر ماشین رو بیاره ...
چند نفر توی پیاده رو دارن از دور میان !! انگار ماسک ندارن ، به طرف خیابون حرکت میکنمـ و جلو تر می ایستمـ .
رفتنشون . با خودمـ میگمـ از دید اونا چه شکلی ایمـ ؟! شبیه یه زن و شوهر جوون که یه نی نی دارن؟! ... سوار ماشین میشمـ ، به همسر میگمـ گاهی باور نمیکنمـ مامان شدمـ ، میگه چرا؟! تو که خوب از پسش بر اومدی !! شبا بیدار میشی ، شیرش میدی کاراش ُ انجامـ میدی و... ، میگمـ چه ربط داره؟؟ همه آدما همین کارا رو میکنن ، میگه : خب ببین مامان بودن یعنی همین ...!!
+ یه بار به مامانمـ میگفتمـ گاهی حس نمیکنمـ مامانِ این جوجمـ !! اونمـ در جوابمـ گفت حس میکنی چی کارشی ؟! خواهرشی؟ :)) خُب خواهرش باش :))
++ با وجود همه سختی ها اغلب فراموش میکنمـ تو دلمـ بودی !! (و وقتایی که یادمـ میاد دیگه حامله نیستمـ ، خد.ا رو هزاران بار شکر میکنمـ )
یه بیماری همـ هست که ،
وقتی بیداره دوست دارمـ بخوابه
وقتیمـ خوابه ، دوست دارمـ بیدارش کنمـ :|
+ نگارنده ، پس از 100 بار بلند شدن وسط تایپ کردن این پست ،
از همین تریبون اعلامـ میکنه : من ... خوردمـ :|
تو خوب بخواب مامان ، من غلط کنمـ بیدارت کنمـ اصلـا :| :(
تـُـو شدی دلیل ِ این که فراموش میکنمـ دردامـ ُ
دَرِ گوشت میزنمـ حرفامـ ُ
تویِ چشمات میبینمـ فـــردامـ ُ
+ بچه بغل و قر دادن جلو تلوزیون (با آهنگای رادیو جوان و pmc) شده یکی از برنامه های روتین زندگیمـ :)) امان از دل دردای دلبر صورتیـمون :| اجبارا درد بخیه ها و کمر درد و پشت درد و ... باید به دست فراموشی سپرده شه :))
++ آخ که دلمـ واسه گریه هاش کبابه :( مامانای بلاگفاا بیاید ، واسه درمان دل درد راه حل بدید :(
خد.ا رو هزارن بار شکر که
تو این نقطه از زندگیممـ :)
+ یه جایی تو زندگیمـ رسیده بودمـ که هیچ حرفی نداشتمـ واسه گفتن (!)
اگرمـ حرفی داشتمـ همش از حال بدمـ بود :|
خوشحالمـ اون روزا گذشتن :)
++ از ته دل خوشکل ترین روزا رو براتون از خد.ا میخوامـ :*
این روزا هر کس بهمـ میرسه میگه : مامان کوچولو !!
چرا خودمـ حس کوچولو بودن ُ ندارمـ ؟!🤔
+ همیشه دوست داشتمـ اختلاف سنیمـ ، با بچه مـ کمتر از اینا باشه... اختلاف سنی الانمون مثل من و مامانه :)
واسه گرفتن گواهی ولادت رفتیمـ بیمارستان ،
انقد شلوغ بود که حد نداشت...!
باورت میشه یه تعداد اومده بودن که
به عشق امامـ بچه شون ۲۲ بهمن متولد شه ؟ :\
چشمامـ ُ باز کردمـ ،
من کجامـ ؟
یه خانمـ با لباس سفید و مقنعه مشکی جلومـه
چرا من شما رو دو نفر میبینمـ (۲ تا) ؟ :(
میخنده ، میگه شاید من واقعا دو نفر باشمـ :))
الهی به امید تو ...
+ آنلـاین ادامه مطلب ُ گسترش میدمـ :))
چرا بعضی از منشیاا این همه عقده ای هستن؟
بدبخت خوب که تو دکتر نشدی !!!
دکتر میشدی چی کار میکردی؟! :||
2:44 am مینویسمـ : باورت میشه تا ساعت ۱ صبح تو مطب دکتر بودیمـ ؟! (از بی برنامگی و بی مسئولیتی و پارتی بازیه های خانمـ منشی :|) طولانی ترین زمان هایی بود که توی مطب دکتر ، انتظارُ تجربه کردمـ :| از ساعت ۶.۳۰ عصر تا ۱.۳۰ بعد از نصف شب :|| ..... سخت میگذره ولی کاش به خیر و خوبی بگذره ، بازمـ شکرت ، خدای مهربون من ... هوامون ُ داشته باش
+ بچه ها همه کامنت ها بهمـ رسیدن (بلاگفا نخوردتشون) منتها بس که خوبن ، دلمـ نمیاد سانسورشون کنمـ ، اینه که تا اطلاع ثانوی یه تعدادیش ُ تایید نمیکنمـ ♥️
گاهی لازمه یه آرزو هایی رو خاک کنی ،
تا به جاش جوانه آرامش در وجودت سبز بشه ...
+ زندگی هر چقدر همـ که بد به نظر برسه ،
همیشه کاری هست که بشه انجامـ داد و توش خوشحال بود .
روی تخت بیمارستان دراز کشیدمـ ُ
به رنــگــیــن کـــمــون پشت پنجره لبخند میزنمـ
و ازش فیلمـ میگیرمـ ...
پرستار باز اومد
میگه پاشو که داره مثل اون روز سرمون میاد
+ نبودنامـ از سر بی معرفتی نیست. تک تکتون ُ خاموش خوندمـ ، منتها از شدت استرس ناشی از این روزامـ و بی حوصلگی واسه هیچ کس کامنت نذاشتمـ ، این روزا سختمه زیاد پشت سیستمـ بشینمـ ، لپتاپمـ دیگه نمیشه روی پاهامـ بذارمـ :( در نتیجه نبودنامـ طولانی تر شدن :(
کامنت ها رو نمیدونمـ کی ولی بعد حتما همون زیر خودشون جواب میدمـ ، ممنون از کامنت ها و احوال پرسی هاتون ، دوستون دارمـ و مرسی که نبودن ها و شرایطمـ ُ درک میکنید ♥️
++ ادامه ها رو انقدر بی حوصله و تند نوشتمـ که مطمئنا پر از غلط های تایپی و نگارشیه :| ( عملا فقط نوشتمـ که نوشته باشمـ . همین)
خب تا حالا واست پیش اومده که
همـ دوست داشته باشی
یه روز ُ فراموش کنی
و همـ بخوای بنویسی تا ثبت شه و یادت نره؟
این از اون روزا ست
[ آخه من چه جوری بعد ها دلمـ بیاد
تو رو ببرمـ واکسن بزنی جوجه؟ 🥺 ]
+ کیسه آب گرمـ قرمزمـ ُ رو دستمـ گذاشتمـ
و با خودمـ فکر میکنمـ ؛ یعنی فردا همـ بعد از سه روز ...
همچنان همین اندازه درد دارمـ ؟
++ متولدین عزیز ۷۴- ۷۵ جهت یادآوری؛ ده سال از زمانی که واکسن کزاز ُ زدید میگذره و همین طور که میدونید همه باید هر ده سالی یکبار واکسن کزار رو تکرار کنن (شما میتونید با مراجعه به مراکز بهداشت ، به صورت رایگان واکسینه بشید.) زیاد وقتتون ُ نمیگیره، تو این دوران کرونا پشت گوش نندازید واکسن زدن رو (!)
ایــن پـُـــســــت ،
اختصاصی ست :)
+ برای بعد ها ؛
و تنها برای تو مینویسمـ ...
از روزگاری که از سومـ تا سیزدهمـ آذر ماه امسال بر ما گذشت (!)
زمستون زده
[ این روزا ] رو
امّــا ...
نمیریمـ
و
نشستیمـ
وسطِ سرما (!)
و منطقش اینه که ...
چرا ما باید 300 هزار تومن پول بدیمـ ،
تا بچه این زاویه رو ببینه ؟ :))
+ خودت ُ بذار جای بچه ،
تو باشی نمیترسی ؟ چیه آخه این ؟
فقط ته (!) و پای اسب ها معلومه :))
دیروز اولین بارون زندگیت بود
و من تمامـ مسیر رو
باریدمـ با بارون ...
خِش خِش، صدایِ پایِ خزان است…
یک نفر؛ در را به روی حضرتِ پــایــیــز ، وا کند :)
+ گوشِ جان دهید (کلیک) ♪♫
++ و نیازی به دوباره نوشتن نیست (کلیک)
+++ ادامه مطلب این پست فرداش افزوده شد :)
پ.ن : ممنون که این نبودنا و تایید نشدن کامنت ها رو درک میکنید.
سر فرصت سعی میکنمـ به همه سر بزنمـ :)
این آخرین تابستان قرن بود ،
دیگر هیچ شهریوری با پیشوند هزار و سیصد نمی آید ،
این پایان یک داستان بلند است .
+ صد سال دیگر
در آخرین تابستان و آخرین شهریور قرن ،
هیچکدامـ از ما نخواهیمـ بود
همه رفته اند
و آنچنان فراموش شده اند
که گویی نبوده اند (!)
جنسش فرق داره با همه دوست داشتنایی
که تا الان تجربه کردمـ ،
یه جورایی تو الان ارزشمند ترین دارایی ِ زندگیمی :)
+ تا حالـا بهش فکر کردین؟
ارزشمند ترین دارای زندگیتون تو این لحظه چیه یا کیه؟
لبخندش ُ از پشت ماسک نمیدیدمـ
ولی حسش میکردمـ ، چشماش میخندید ،
مثل همه وقتایی که چشماش از پشت عینک
یه کمـ باریک میشه ... :))
چرا تا من کاملـا"
دل و رودمـ ُ بالا نیارمـ
آرومـ نمیگیری ، جان من ؟
میدونی نوشتن بعضی از حرفا
جرئت و جسارت میخواد
+ بعد از گذشت چند هفته یه کمـ بهتر شدمـ و بلاخره دست و دلمـ به نوشتن رفت ،
یواش یواش کامنت ها رو تایید میکنمـ و کمـ کمـ برمیگردمـ به روزای اوج :)
میدونی یه روزایی هست که با خودت میگی :
دیگه از این بد تــــر نمیشه ...!
ولی بعد ها میبینی که زندگی ،
تــر ها و تـرین های بیشتری رو برات آماده کرده :|
+ خاصیت و یا میشه گفت تنها مزیتش اینه که تو کُل زندگی خدا هست.
++ این روزا دست و دلمـ به نوشتن نمیره ، غیب شدنای گاه و بی گاه این روزای من ُ ببخشید ...! (حتی اگر کامنت نمیذارمـ میخونمتون ، کامنت ها رو تا سر همین پست تایید کردمـ )