بی نقاب

از درون پوسیده ...!

 

+ تو این افسردگی و وضع قرنطینگی ، دارمـ تمامـ تلاشمـ ُ میکنمـ نیمه پر لیوانُ ببینمـ ، به همه امید میدمـ ، صبح میشه این شب ! منتها حس میکنمـ خودمـ از درون پوسیدمـ . 
دلمـ واسه دوستامـ تنگ شده ، امروز به همه pm دادمـ ، یعنی  فقط گریه نکردمـ :|
تمامـ تلاشمـ ُ میکنمـ سرگرمی تولید کنمـ مثلـا امروز علاوه بر گردگیری و زدعفونی کردن خونه ، کل فریزر ُ خالی کردمـ ، شستمـ و مرتب کردمـ ، بعد الان کمر درد دارمـ و  به خودمـ فحش میدمـ :)) همممـ امروز ورزش همـ کردیمـ حتی !! و از ۷ به بعد از شدت حال خوب (بخون داغون) فقط کیسه آب گرممـ ُ در آغوش کشیدمـ :/

++ شنبه یه کتاب شروع کردمـ : هزار خورشید تابان ، نویسندش خالد حسینی ـه ، اونایی که بادبادک باز ُ خوندن میشناسنش :) تا اینجاش قشنگه و پر کشش و اما ناراحت کننده :| 
+++ دلمـ واسه حلقه مـ تنگ شده :| (به پیشنهاد و سفارش مامان ها این روزا بیرون ، اصلا  از حلقه و ساعت استفاده نکردیمـ ...!) 
++++ یعنی خانواده سه شنبه به صرف عصرونه میان ؟ :(

پ.ن : دراز کشیدمـ و به صدای بارون و رعد و برق گوش ِ جان میدهمـ :/ 
 خد.ایا بگو آخرش هممون شاد و سلامتیمـ ...! 

 


# شرح حال نویسی ها # تو ِ من # 🧿 # قرنطینه
+  |  دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹ | بهـ وقتِ  2:18 AM  |